متن آهنگ هیچ منم از مهدی فرامرز
وحی : آن سو مرو این سو بیا
طالب: در کوی نیک نامان مارا گذر ندادند
من چه دانستم که عشق این رنگ داشت
وحی : رنگ همان میوه ی اندیشه است
کم رنگ شو ... بی رنگ شو....
طالب : آمده ام با عطش سالها
ساقیِ باقی ، ز درونم درآ
وحی : نعره مزن جامه مدر هیچ مگو هیچ مبین ، کین سِیرِ ربانیست این
اندیشه آید چون عدو کورت کند دورت کند آنگه زه او ....
جام و قده را بشکن ، گردن اندیشه بزن
آنگه شوی در کوی ما ، گردن بزن اندیشه را ....
طالب : ای بی خبر از حال من ، داری خبر از حال من ؟
عشقش شده مهمان من ، زخم میزند بر جان من
وحی : آمد طبیبِ عاشقان ، خواهی که آید پیش تو بیمار شو بیمار شو
طالب : حکم آنچه تو فرمایی ، لطف آنچه تو اندیشی ، ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی، دل بی تو به جان آمد، وقت است که باز آیی
وحی : شکرانه دادی عشق را ؟؟؟
خود را بده ، خود را بده
او هست از صورت بَری ، بی صورت و بی رنگ شو ، بی هیچ شو با هیچ شو
طالب : تابش جان یافت دلم
چشمه خورشید تویی
هیچ منم هیییییچ منم
مرده بدم زنده شدم، هیچ شدم ، دولت پاینده شدم
ای دل پدری کن نه که این وصف خداست ؟
وحی : این هست ولی جان پدر، هیچ مگو
طالب :
باز فرو ریخت عشق از در و دیوار من
آه که سودی نکرد دانش بسیار من
صبر مرا خواب برد ، عقل مرا آب برد
کار مرا یار برد تا چه شود کار من