آهنگ دگر چه خواهی از نوید فلاح
من که دیوانه وار میخواهمت دگر چه خواهی
سر روی شونم بزار اگر نداشتی تکیه گاهی
گل برایم چیده ای مهرت نمیبینم چرا
دگر از دوست داشتنت حسی نمیگیرم چرا
از همه بریدم از من چه خواهی بخواه
من همان دیوانم من همان دیوانم
من همانم که تو را دوستت داشتم دیوانه وار
هر چه بد میدیدم از تو زود میذاشتمش کنار
تو مرا درک کن بی منت فقط همین یه بار
که حالا ویرانم
گل برایم چیده ای مهرت نمیبینم چرا
دگر از دوست داشتنت حسی نمیگیرم چرا
از همه بریدم از من چه خواهی بخواه
من همان دیوانه ام من همانم که تو را دوست داشتم دیوانه وار
هر چه بد میدیدم از تو زود میذاشتمش کنار
تو مرا درک کن بی منت فقط همین یه بار
که حالا ویرانم
روزی تو را دوست داشتن همه فکر و خیالم بود
عشق تو دار و ندارم بود
اونچه میخواستم کنارم بود
روزگار رفت و تو رو از قلب من بیرون کشید
قلب من زود طعم تنهایی چشید
چشم هایم رنگ خوشحالی ندید
گل برایم چیده ای مهرت نمیبینم چرا
دگر از دوست داشتنت حسی نمیگیرم چرا
از همه بریدم از من چه خواهی بخواه
من همان دیوانه ام من همانم که تو را دوست داشتم دیوانه وار
هر چه بد میدیدم از تو زود میذاشتمش کنار
تو مرا درک کن بی منت فقط همین یه بار
که حالا ویرانم