گفت از ذولفقار علی چه چیزی برنده تر
عمروعاص پوزخند زد و گفت : جهل مردم
اره تاریخ روی تکراره
پس گوش کن

.........

این داستان مال امروز نیست تاریخ مینویسه
از مغلوب های کند ذهن تیزی دسیسه
از اتکا به جهل جماعتی که بازیچه های دستن
از گوسفندهای که دل به وعده گرگ ها بستن


از صفین ، اونا که زخم شمشیر دشمنارو چشیدن
با وعده پوچ از جنگ بُرده از ده ضربه پس کشیدن
شندیدن صلاح نیست ، گفتن نه ،  جامه دریدن
دیدن کاغذا رو روی نیزه ولی قران و نفهمیدن


از جنگ متارکه کردن ، مذاکره کردن
با خیال خامی که اخر این بازی صاحب برگ برندن
اشعری رو حکم کردن که لایحه هارو ببندن
ولی نشستن با دستای خودشون گور خودشونو کندن


فهمیدن که رکب خوردن قصه ی فتنه دارزه
برگشتن و گفتن ، توبه میکنیم ، درای توبه که بازه
جالبه خودشون دوختن بریدن دیدن که کسی گردن نمیگیره
گفتن ما که رفتیم ولی چرا نیومد علی جلوی مارو بگیره

حیف
تاریخ روی تکرار  ولی کو گوش بدهکار
حرف از در میزنن اما عمل همه دیوار پشت دیوار

صفین همین امروزه  اگه گوشت اصل حرف و بگیره
محکوم به نابودی هر کی درس از عبرت تاریخ نگیره
تمام