آهنگ بی قرار از بهنام کریمی پور
تو رفتهای و من چرا، تو را رها نمی کنم
به گریههای تا سحر، تو را بهانه میکنم
تو دور شدی، به قلب تو، صدای من نمیرسد
کسی در این دیوانگی، به پای من نمیرسد
چون کشتی بی ناخدا، از رفتنت طوفانیم
ابرهای سرگردان نبارید، من خودم بارانیم
هی از خودت میرانیم
کی از خودت میدانیم
در قفست زندانیم
جانم کجایی
لعنت به آن چشمان تو، برده قرارم
رفتی کجا، آرام جان، من بیقرارم
بی تو خودم را دست باران میسپارم
لعنت به آن چشمان تو، برده قرارم
رفتی کجا آرام جان، من بیقرارم
بی تو خودم را دست باران میسپارم
ای جان، از نگاهت ماندهام پنهان
در خیالم با خودم حیران
ای همه درد مرا چشم تو درمان
چون کشتی بی ناخدا، از رفتنت طوفانیم
ابرهای سرگردان نبارید، من خودم بارانیم
هی از خودت میرانیم
کی از خودت میدانیم
در قفست زندانیم
جانم کجایی
لعنت به آن چشمان تو، برده قرارم
رفتی کجا آرام جان، من بیقرارم
بی تو خودم را دست باران میسپارم
لعنت به آن چشمان تو، برده قرارم
رفتی کجا آرام جان، من بیقرارم
بی تو خودم را دست باران میسپارم